چه کاری هست که همیشه آن را به تاخیر انداخته‌ای؟ چه کاری هست که دیوانه‌ی‌ انجام دادنش هستی و در تکاپویِ روزمره‌ی زندگی وقتی برای پرداختن به آن پیدا نمی‌کنی؟ آن کار پروژه‌ی شخصی تو است. کاری که قلبت برایش می‌تپد اما همیشه آن را در آخرین اولویت قرار می‌دهی‌. چون مظلوم‌ترین کارفرمای دنیا صاحب این پروژه است: خود عزیزت.

پروژه‌ی شخصی می‌تواند حال‌وهوای زندگیت را دگرگون کند و شادی‌افزای لحظه‌هایت باشد. اما گاهی حتی فکر کردن به یک پروژه‌ی جدید آدم را زمین‌گیر می‌کند. یا پروژه آن‌قدر بزرگ است که انجامش را در توانت نمی‌بینی یا ظرف زمانت به‌قدری پر است که پروژه‌ای دیگر در آن نمی‌گنجد.

پس چاره چیست؟ پروژه‌ی شخصی را زیر قالی و پشت پستو قایم کنی تا یادت نیاید که خودت درخواستی از خودت داشتی!؟ نه. راه‌های بهتری هست.خرده‌پروژه‌ها، از خرد کردن یک پروژه‌ی بزرگ پدید می‌آیند. پروژه‌‌ات را بشکن تا خرده‌هایش لابلای اَبَرپروژه‌های روزت در ظرف زمان جا بگیرند. همین‌که توانستی چند خرده‌پروژه را در روزت جا بدهی، یک تکانِ سنجیده کافی‌است تا جا برای خرده‌های بیشتر باز شود.

می‌خواهم خرده‌پروژه‌ای به روزم اضافه کنم؛ تمرینی برای طنازانه نگاه کردن.بیل واترسون، کارتونیست و نویسنده‌ی آمریکایی می‌گوید: « هیچ‌وقت ننشین به فکر کردن تا ایده‌ای خنده‌دار به ذهنت برسد. به موضوعات واقعی فکر کن و ببین چه چیز خنده‌داری در آن‌ها هست؟»

می‌خواهم از ایده‌های کتاب «سلاح طنز» استفاده کنم و خرده‌پروژه‌ی جدیدم را تعریف کنم. می‌خواهم در خودم، رفتارم، ویژگی‌های شخصیتی، عقاید، ضعف‌ها و قوت‌ها، تمایلات و احساساتم و قضاوت‌های دیگران درباره‌ی رفتارم دقیق‌تر شوم.

می‌خواهم تناقض‌ها ‌و تضادهایی که در رفتارم در محیط‌ها یا زمان‌های مختلف وجود دارد را دریابم. تفاوت‌های رفتاریِ خودم با دیگران یا تفاوت‌هایم در طول زمان را ببینم و آن را به خنده بگیرم.

خرده پروژه‌ی من این است: می‌خواهم روزانه ۱۵ دقیقه به این موضوعات فکر کنم و بنویسم. شما می‌خواهید در چه زمینه ای خرده‌پروژه‌ای بیاغازید؟