📌 هوش مصنوعی گاهی تنبلی میآورد. از آن چیزهاییاست که آدم را دچار توهمِ “یکشبه ره صدساله پیمودن” میکند. مثلاً برای همین مقالهنویسیِ روزانه!
😈 از وقتی هوش مصنوعی آمده بارها وسوسه شدهام این وظیفهی خطیر را به دوشِ هوشِ بینظیرش بگذارم. پیش خودم فکر کردهام قسمت سختش که با خودم است. اصل حرفی که میخواهم بزنم را به او میگویم، حتی جزییات صحبتهایم را. فقط لازم است جملات را سرهمبندی کند و نتیجهای خوشایندِ معیار به من بدهد.
👩💻 خوب است دیگر. اینطوری میتوانم با صرف وقت کمتر، منظم تولید محتوای متنی داشتهباشم. مقالات مفیدی بنویسم و خیلی زودتر محتوای سایت را پر و پیمان کنم. چندباری هم این کار را کردهام، نتایج بدی نداشته. یعنی متن را بگذاری جلوی مخاطب پس نمیزند! اما راستش را بخواهی مشتریِ متن هم نمیشود؛ اینطور نمیشود که دلش بخواهد من را بشناسد، با من ارتباطی بگیرد. وسط کار شاید خسته بشود و برود. شاید هم بماند ولی حتما کارش گیرِ مقاله بوده، نه دلش.
☘ ولی متنی که خودم مینویسم فرق میکند؛ گاهی با نثر معیار فاصله دارد. شاید جملاتش زیاد دقیق و خوب نوشته نشده باشند، اما عطر و بوی من را دارند. جاهایی از ذهن و روح مخاطب را لمس میکند که مشتاق میشود تا آخر متن ادامه دهد. هرچه باشد من انسانم. فکر من بیشتر به فکر او نزدیک است تا فکر کامپیوتر.
👩🦰 و خوشحالم که انسانم. خوشحالم که میتوانم برای انسانها بنویسم. خوشحالم که میتوانم خودم فکر کنم، نه اینکه صرفاً ملغمهای از افکار دیگران را بالا بیاورم. خوشحالم که ذهنم در کنترل خودم است و میتوانم خلاق باشم. خوشحالم و تلاش میکنم از این امتیازات بیشترین بهره را ببرم. مینویسم تا ذهنم بردهی هوشی که زادهی هوشِ همنوعم است نشود. مینویسم تا بیشتر بیاندیشم.